سفارش تبلیغ
صبا ویژن
«خداوند کسی را که نافرمانی اش کند، دوست نمی دارد» . آن گاه حضرت این شعر را برخواند : خدا را می کنی و باز اظهار دوستی او را می نمایی ؟! [محمّد ابی عمیر - کسی که خود از امام صادق علیه السلام شنیده بود برایم نقل کرد که ایشان می فرمود]

* لا یمکن الفرار من حکومتک؛ لا یمکن الفرار از عشق *

بسم ربّ الشهدا و الصدیقین

شهید غلامحسین افشردی معروف به شهید حسن باقری

تولد: 25 اسفند 1334
شهادت: 9 بهمن 1361، جبهه ی جنوب

خاطراتی مربوط به " شهید حسن باقری" از زبان همرزمان

شهید حسن باقری....

  ?

داشتم برای نماز ظهر وضو می گرفتم، دستی به شانه م زد ، سلام و علیک کردیم. نگاهی به آسمان کرد و گفت « علی! حیفه تا موقعی که جنگه شهید نشیم، معلوم نیست بعد از جنگ وضع چی بشه، باید یه کاری بکنیم.» گفتم « مثلاً چه کاری کنیم؟! »
گفت « دو تا کار؛ اول خلوص، دوم سعی و تلاش. »

  ?

بچه ها از این همه جابه جایی خسته بودند. من هم از دست بالایی ها خیلی عصبانی بودم. به حسن گفتم « دیگه از جامون تکون نمی خوریم، هر چی میشه بشه. بالاتر از سیاهی که رنگی نیست. »
خیلی شمرده گفت « بالاتر از سیاهی سرخی خون شهیده که روی زمین می ریزه. »
گفتم « خسته شدیم، قوه ی محرکه می خوایم. »
دوباره گفت « قوه ی محرکه خون شهیده. »

  ?

اگر بین بسیجی ها حرفی می شد، می گفت « برای این حرفها به هم تهمت نزنید. این تهمت ها فردا باعث تهمت های بزرگتری میشه. اگه از دست هم ناراحت شدید، دو رکعت نماز بخوانید بگویید: خدایا این بنده ی تو حواسش نبود، من گذشتم، تو هم ازش بگذر. این طوری مهر و محبت زیاد میشه. اون وقت با این نیروها می شه عملیات کرد.»

  ?

نزدیک ظهر بود، از شناسایی بر می گشتیم، از دیشب تا حالا چشم روی هم نگذاشته بودیم. آن قدر خسته بودیم که نمی توانستیم پا از پا برداریم؛ کاسه ی زانوهامان خیلی درد می کرد. حسن طرف شنی جاده شروع کرد به نماز خواندن. صبر کردم تا نمازش تمام شد. گفتم « زمین این طرف چمنه، بیا اینجا نماز بخوان. » گفت « اون جا زمین کسیه، شاید راضی نباشه. »

  ?

هی می رفت و می آمد. برای رفتن به خانه دو دل بود. یادش رفته بود نان بگیرد. بهش گفتم « سهمیه ی امروز یه دونه نان و ماست پاکتیه، همینو بردار و برو. »
گفت « اینو دادن اینجا بخورم، نمی دونم زنم می تونه بخوره یا نه. »
گفتم « این سهم توست، می تونی دور بریزی، یا بخوری. »
یکی دو باری رفت و امد، آخر هم نان و ماست را گذاشت و رفت.

 

منبع: کتاب "یادگاران" / کتاب خاطرات "شهید حسن باقری"

چند خاطره ی دیگر از شهید:
http://bipelak313.blogfa.com/post-4.aspx

شهید حسن باقری به روایت همسرشان+ لینک دانلود کلیپ شهید و صدای شهید:
http://qafeleh.ir/Posts/93




مســـــــــــافـــــــــــر ::: یکشنبه 90/11/9::: ساعت 7:36 عصر