می گُفت :
دلت رو دخیـــــــــل ببند به ضریحِ چشمهاش
به هُرمِ نفس هاش
به قداستِ ذکرهاش
اما تا خدا
همونی که آخرشم نفهمیدیم تو آسموناس , یا از رگِ گردن بهمون نزدیکتر!
همونی که نفهمیدیم اگه میگیره
بهترشو برامون کنار گذاشته . . .
نخواد
نمیشه که
نمیـــــــــــــــــــشه که
نمیـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــشه !
اعتراف نوشتِ خودمانه !:
اونقدر نِق نزن *کـــــــــــــوثـــــــــــــر*
که هرچی به دستش بیاد برا ساکت کردنت بذاره کفِ دستت!
منتظرِ همون تحفه ی خدایـــــــــــیـــــــــــــــش باش !
پیوستیات :
اولندِش: نذرتو قبلِ حاجتت ادا کن . . . بذار یه بارم که شده ما جلویِ خدا بتونیم نشون بدیم بویی از آدمیت بردیم!
دومندش : کــــــــــــــــاش, هممون یه روز بشیم کرب ُ بَلایی (اندر حسرتیات!)
سومندش: *هرکس از این دنیا چیزی برداشت ... من از این دنیا, دست برداشتم ! * (نه دکارت گفته...نه ناپلیون و نه هر ننه قمر دیگه ای....!مولا علی گفته ها....مـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــولامون! یه سر به نهج البلاغه بزن دوست من) !
اختتامیات :
بی تو ای صاحب زمان
بی قرارم هر زمان
+ در هر جا
هر مکان مقدس و حرمی هستی
دعایم کن....
دلم عطرِ خوشِ حرم را می خواهد....و بــــــَـــــــــــــس!