از دست چشم های تو بین دو راهی ام
محکوم تا همیشه ی خواهی نخواهی ام
یک چشم می فروشد و یک چشم می خرد
از دست چشم های تو، بین دو راهی ام
با شعله های نرگس تو دود می شوم
مولود مرگ هستم و اسفند ماهی ام
طوفان رهین دولت خانه بدوشی است
هستی گرفته از پی بی سر پناهی ام
تا طفل اشک آمد و بر دامنم نشست
مهتاب شد به دامن شب روسیاهی ام
در دادگاه عشق به شاهد نیاز نیست
ثابت شده به خاطر تو بی گناهی ام
از پای درس مکتب چشم تو آمدم
این پاره پاره دل، دل خونین گواهی ام
در خیمه نگاه تو آتش گرفته ام
من روضه خوان چشم توأم!... قتلگاهی ام!
در موج اشک غرق شدم تا بجویمش
در حیرت از تلظی آن بچه ماهی ام
در چشم من تمام زمین بارگاه توست
من هر کجا روم، به حضور تو راهی ام
" حاج سعید حدادیان"