مادر مهدی زین الدین می گوید:
از بچگی یادش داده بودم نماز هایش را اول وقت بخواند، ولی خودم هم باورم نمی شد این طور با روحیه اش آمیخته شود. فرمانده لشکر که شده بود، همین عادتش به بقیه ی رزمنده ها منتقل شد. به فرماندهشان که نگاه می کردند و می دیدند نزدیک اذان هر کاری داشته باشد رها می کند و وضو می گیرد، آن ها هم الگو می گرفتند.
بعد از شهادتش چهار نفر در چهار شهر مختلف خواب دیده بودند که در صحن خانه ی خدا ،مهدی با لباس احرام رفته روی کعبه ایستاده و انگار همه ی طواف کننده ها را فرماندهی می کند. ازش می پرسند « آقا مهدی چی شده که شما این جا هم فرمان ده شدید؟ توی خانه ی خدا؟ »
و مهدی می گوید « این برای همون نمازهای اول وقتیه که توی دنیا خوندم. »
.
.
.
نوشته شده از کتاب « تو که آن بالا نشستی؛ کتاب مهدی زین الدین/احمد جبل عاملی/ از مجموعه ی چشم ها/انتشارات روایت فتح »
سلیمان بن صرد خزائی گفت:"من منتظر خود امام می مانم."انگار نه انگار که امام زمانش نائبی فرستاده بود
نامش یسار بوداما پیامبر نام سلیمان رابراو نهاد. یعنی سلمان کوچک..
هر چند درقیام توابین به شهادت رسید اما هنگامی که می بایست یاری کند یاری نکرد.
در جنگ جمل هم از قائدین بود.عذر آورد و در جنگ شرکت نکرد.
تنها او نبود که لغزید .خیلی های دیگر پا پس کشیدند. جمل تنها جنگ نبود. فتنه ای بس بزرگ بود. یک طرف علی امیرالمومنین بود. طرف دیگر عایشه ام المومنین.
مولا به او پرخاش کرد. خدا فرصتی به او داد .در صفین جبران کرد.
زمان یاری امام حسن علیه السلام دوباره لغزید.خواست جبران کند.
به ابا عبدالله نامه نوشت. همگان راتوصیه کرد:مبادا پسر پیامبر را تنها بگذارید.
اما وقتی حسین نائبش را فرستاد واو را امر به جهاد کرد گفت :منتظر خود امام می مانم.
کوفیان درتاریخ بی وفایی خود را به یادگار گذاشته اند.
ما ایرانی ها از تبار سلمانیم شرم دارد اگرراه سلیمان بن صرد را پیش بگیریم.
هرکه خواهد کوفی نمیرد باید بداند" تا حسین نرسیده است،ولی امر، مسلم است"
.
.
.
نوشته شده از گروه محراب اندیشه
امروز روز هشتم محرم است و به نام نامی حضرت علی اکبر(علیه السلام)
.
.
باز هم عطر گل یاس به گیسو داری
ولی این بار چرا دست به پهلو داری؟
کربلا کوچه ندارد همه جایش دشت است
یاس در یاس مگر مادر من برگشته ست؟
گوش کن خواهرم از سمت حرم می آید
با فغان پسرم وا پسرم می آید....
.
.
جوانان بنی هاشم بیایید
علی را بر در خیمه رسانید..........
ای دل چنین مپندار که فقط عاشورائیان را بدان بلا آزمودند و لا غیر. تو را نیز از این نسب لا یتغیر تاریخ گریزی نیست .صحرای بلا به وسعت تاریخ است و کار به یک" یا لیتنی کنت معکم" ختم نمی شود!
.
.
.
هر دم به گوشم می رسد آوای زنگ قافله
این کاروان تا کربلا دیگر ندارد فاصله...
.
.
واقعه ای که شاید روزگاری اتفاق افتاده باشد و صورت امروزش.
در بیابان دو سوار رد می شدند از کنار هم. می شناختند هم را. مرکب را نگه داشتند..
-سلام علیکم برادر!
- علیکم السلام ورحمه الله! عبور ازین بیابان آن هم این وقت روز؟! ( ممکن است هم گفته باشد:جلوی چشم ماموران آن ملعون؟)
- آمده بودم از امام(ع) اذن بگیرم برای....
این جای خالی را چیزهای زیادی می تواند پر کند.
برای حج.
برای منصوب کردن فلانی به فرمانداری فلان آبادی
برای انجام یک امر
برای مذاکره با یک گروه
برای...
---------
چند وقت پیش ، کسی را دیدم که هنوز برای کارهایش( البته نه همه ی کارهایش) از امام ش اذن می گرفت...
و بعد من فکر کردم که آیا من هم اذن می گیرم؟
و اگر نمی گیرم چرا؟
امام زنده ندارم که دارم.
جواب نمی دهد که می دهد.
در دسترس نیست که هست.(فرمود: می شنویم قبل از آنها لبهایتان را تکان دهید...)
پس چه خاکی به سرم شده؟
یا اینکه در زمان ما تکلیف همه چیز روشن است! ها؟!
هه! اگر روشن است پس چرا مثل...در گل...
نه...
شعور ندارم
همین.
لا اقل اش این است که یادم باشد: آقا! من به اذن تو قدم برمی دارم! به اذن تو نفس می کشم... به اذن توست اگر کاری می کنم! ...
و نیت کنی اول آن کار
که به اذن توست همه ی این ها.
آن وقت مطمئن باشی که امام ت هست .
آقا! ما اهل کوفه نیستیم اما جدا بی شعوریم...